نقد فیلم «قانون مورفی»

«لبخند بزن

فردا

روز بدتری است.»

ادوارد مورفی

فیلم «قانون مورفی» آخرین ساخته ی « رامبد جوان » با این شعار شروع می شود. شعاری که می توان آن را به خود فیلم نیز تعمیم دارد؛ بینندگان عزیز، لبخند بزنید، فیلم بعدیِ رامبد جوان فیلم بدتری است.

رامبد جوان که چند سالی است دست روی برنامه ها و فیلم های طنز گذاشته و سعی در خنداندن مردم دارد در تلاش اخیرش نیز از این مهم غافل نشده و فیلمی کمدی فانتزی را روانه سینماها کرده است. او فیلمنامه جدید خود را به «پوریا شجاعی» و «محمدعلی حسینی» با بازنویسی «پویا مهدوی زاده» واگذار کرده و از بازی بازیگرانی چون «امیر جدیدی»، «امیر جعفری»، «هادی کاظمی» و «سروش صحت» بهره برده است.

فیلم های کمدی این چند ساله ی اخیر ایران به چند دسته تقسیم شده اند که دو دسته ی مهم آن اول شامل فیلم هایی است که دهه شصت را بازسازی کرده اند، مانند: «هزار پا» و «نهنگ عنبر» و دسته دوم فیلم هایی هستند که از جاذبه های خارج از ایران برای کشاندن تماشاگر به سینما استفاده کرده اند، مانند: «لس آنجلس – تهران» (البته بر خلاف نام فیلم، بخش کمی از آن خارج از ایران می گذرد) «خانم یایا»، «سلام بمبئی» و «من سالوادور نیستم».

در این میان فیلم های کمی هستند که به ذات خود به موضوعی کمدی پرداخته و روایت طنزی داشته باشند که باز هم از جمله ی آنها می توان به فیلمی اشاره کرد که خود رامبد جوان آن را کارگردانی کرده و یکی از پرفروش ترین فیلم های سال ۱۳۹۰ بود: «ورود آقایان ممنوع».  فیلمی با فیلمنامه ای قوی از «پیمان قاسم خانی». فیلمی خوب و مهم که به معنای واقعی کلمه، طنز بود البته بدون استفاده از اِلمان های فریب دهنده ی این روزها.

حال رامبد جوان از دو دسته ی مهم کمدی سازان خارج شده و دوباره کمدی ای دیگر را در دست گرفته است. فیلمی متفاوت که صحنه ی اولش بیننده را میخکوب می کند. صحنه ی که تعقیب و گریز جانانه و پرهیجانی را به تصویر می کشد و چنان خوب می درخشد که مخاطب شک می کند این فیلم در ایران ساخته شده باشد.

داستان فیلم درباره «فرخ» است، پلیس جوان و بی دست و پایی که در یک تعقیب و گریز، ناخواسته به «مهناز افشار» روی صحنه تئاتر شلیک کرده و از سمتش اخراج می شود. پس از اخراج، او به کمک دوستش به شمال رفته تا دخترِ ربوده شده ی  او را نجات دهند و درگیر این ماجرای کارآگاهی/ پلیسی می شوند.

بخش اول فیلمی زمانی شاید پانزده دقیقه ای را به خود اختصاص داده است و کاش می شد در همین یک ربع، فیلم را تمام کرده و پانزده دقیقه ای کامل، مهیج و خوب به خورد مخاطب داد که همیشه به یادش بماند. اما راه گریزی نیست و برای رساندن فیلم به پرده ی سینما نیاز به زمانی حداقل یک و نیم ساعته است و اینجاست که رامبد جوان مجبور می شود صحنه های خوب ابتدایی فیلم را فدای داستان آبکی و بدِ قسمت های بعدی کند.

فیلم وارد مسیر خطرناکِ بی قصه بودن می شود. فرخ به کمک دوستش می رود. کسی که معلوم نیست چه کسانی و چرا بچه اش را دزدیده اند. این چرایی تا آخرِ فیلم باقی می ماند و هیچ وقت به پاسخ نمی رسد. در این مسیر دوست فرخ، هر کسی را که به آن مضنون شد به خانه آورد،ه کتک می زند، زندانی می کند و فرخ به داد آنها می رسد و نجاتشان می دهد.

این زوج کارگاه، از روی ماسک هایی که آدم ربایان زده اند، به یک تولیدی پوشاک می رسند و بعد از آن به خانه ای وارد می شوند که پیرمردی تنها هوس رقصیدن کرده است. کمی با پیرمرد همین طوری می رقصند تا دختری پارکوکار را می بینند، به دنبال او می دوند و بازار شلوغِ تره بارِ شمال را با صحنه های آهسته ی پارکوی دختر می گذرانند و بیننده را در بهت این بدل کاری فرو می برند. از طریق دختر به برادر و توالت خانه اش می رسیم که محل اعتراف اوست. پس از آن به باغ پرتقال می رویم، فقط برای اینکه فرخ کیک حشیش بر بدن بزند و به این طریق دست کارگردان را باز بگذارد که هر چه خواست در ادامه و در تخیل فرخ انجام دهد. از اینجا به بعد سرعتِ بی منطق بودن حوادث با لودگی نیز آمیخته می شود و تازه رقص و پایکوبی های بی دلیل شروع می شود. پس از آن نوبت رامبد جوان می شود که به میدان آمده، قری به کمر داده و کمی بخنداند. فقط جای «جناب خان» خالی است که به حق شریف تر این کار را انجام می دهد. قِرها تمام می شود، دختر پیدا می شود و قصه پایان می یابد. همین قدر لوده وار و همین قدر بی منطق.

رامبد جوان در فیلم جدیدش، خود و همه ی تلاش هایش را فدای فیلمنامه ای بد و ضعیف کرده است. با دیدن هر فیلم جدیدِ کمدی در سینمای ایران این پرسش مطرح  می شود که جایگاه فیلمنامه در فیلم کمدی کجاست؟! چرا در فیلم های کمدی منطق از کار خط می خورد و هر کسی هر چه خواست انجام می دهد؛ یکی وسط می آید و قر می دهد، دیگری جوک تعریف می کند، یکی دو تا تکه آبدار می اندازد و فیلم تمام می شود. ولی کمدی این نیست. واقعا این نیست. در کمدی هم مفهومی به نام فیلمنامه وجود دارد و چه بسا در ایران باید مهم تر هم تلقی شود، چون کمدی ژانر مورد علاقه و بفروش سینمای ایران است و فیلم های آبکی میلیاردیِ روی پرده این را نشان داده است که چرندی اگر کمدی ساخته شود، در این مملکت فروش می رود و بیننده پیدا می کند. پس چرا به سلیقه ی تماشاگر کمدی پسند احترام گذاشته نمی شود و محض دل او هم شده کمی روی فیلمنامه ای که قرار است ساخته شود فکر نمی گردد. سوال این است که چرا در ایران فیلمنامه از فیلمهای کمدی حذف شده است؟!

جوان که موفقیت کمدی ساختن را با «ورود آقایان ممنوع» تجربه کرده است، خود باید بیشتر از هر فیلمساز دیگری به اهمیت فیلمنامه آگاه باشد و بداند که فیلم های کمدیِ ماندگارِ ما، فیلم هایی هستند که فیلمنامه ی قابل قبولی داشته اند.

جوان در فیلم جدید خود مهارت و جاه طلبی اش را کاملا نشان داده. او صحنه های تعقیب و گریزش را به شکلی ماهرانه و حرفه ای ساخته است. هلی شات های او از تعقیب و گریز های دریایی و نفر به نفرش عالی است. تعقیب و گریز اول فیلم فوق العاده است. وانت هندوانه ای که روی هوا چرخ خورده و به زمین می افتد در هیچ فیلم ایرانی دیگری دیده نشده و به این زودی ها نیز دیده نمی شود. جلوه های ویژه و بدلکاری کار بسیار خوب از کار در آمده. ایده های جوان برای فیلمنامه کمدی از تنوع زیادی برخوردار است و همه اش هم در فیلم جای گرفته است و دلیل آن فاقد قصه بودن کار است که اجازه داده همه رقم ایده در یک کار استفاده شود؛ گویی رامبد جوان ایده هایش را روی کاغذ نوشته و داستانی انتخاب کرده است که بشود از همه ی آنها در آن استفاده کرد و چنین داستانی عموما نباید منطق و دلیل درست و حسابی ای داشته باشد، آن قدر که مثلا یک باره پیرمردی پیدا شود و بخواهد با فرخ برقصد و یا همین طوری مبلی کنار جاده گذاشته شود که فرخ و دوستش روی آن بنشینند.

از قصه ی ناامید کننده ی قانون مورفی که بگذریم، نوبت بازی هاست. امیر جدیدی بی شک نتوانسته نقش فرخ را خوب ایفا کند. او نتوانسته یک پلیس خِنگ و دست پا چلفتی باشد و گویی هر چه بیشتر تلاش کرده، بیشتر دور شده است. اما فاجعه بازی های این فیلم، خودِ رامبد جوان است، او می آید، کمی خندوانه طور فریاد می زند، قِر می دهد و می رود. اما چرا؟!

قانون مورفی عالی شروع می گردد، بد ادامه می یابد و فجیع تمام می شود؛ اما با همه ی این حرف ها فیلمی قابل تحمل است، حداقل یک ربع اول فیلم ارزش چند بار دیدن را دارد. قانون مورفی فیلمی است که سعی کرده خلاق و نوآور باشد، روی کلیشه ها دست نگذاشته، دهه شصت را رها کرده و به خارج سفر نکرده است. توی همین ایران خودمان مانده و سعی کرده مخاطب پسند باشد، هرچند اگر رامبد جوان همه ی این خلاقیت ها و نوآوری ها را در کنار یک فیلمنامه قوی می گذاشت، قطعا فیلمی ماندگار خلق می کرد.

سمانه استاد
کارشناسی ارشد کارگردانی نمایش از دانشگاه هنر تهران