نقد نمایش «خانه برناردا آلبا»

پنجره ای رو به آزادی باز می شود، دختری گیسو بلند، در لباسی سرخ از پنجره بیرون رفته و به سوی آزادی گام بر می دارد، اما آزادی راحتی به دست نمی آید و نیاز به قربانی دارد.

این بخشی از نمایش پر شکوه «خانه برناردا آلبا» به طراحی و کارگردانی دکتر «علی رفیعی» است. علی رفیعی متولد ۱۳۱۷ در اصفهان است. وی در سال ۱۳۳۶ بورسیه ورزشی گرفته و به کشور فرانسه عزیمت می کند. لیسانس و فوق لیسانس را در دانشگاه سوربن فرانسه می خواند. در همان دوران با یک کمپانی فیلمسازی آشنا شده، به بازیگری علاقه مند می گردد و دیپلم بازیگری اش را از مدرسه «شارل دولن» پاریس می گیرد. پس از آن با «ژاک لولوک» آشنا شده و برخی دوره های بازیگری را نزد او می گذارند. در این دوران در تئاتر ملی فرانسه به عنوان دستیار کارگردان نیز فعالیت می کند. پس از آن به مطالعه تئاتر در «دانشگاه سوربن» فرانسه پرداخته و لیسانس، فوق لیسانس را در این دانشگاه طی می کند. او دکترای مطالعات تئاتری را نیز از همین دانشگاه اخذ می نماید.

دکتر علی رفیعی

دکتر رفیعی در سال ۱۳۵۳ به ایران بازگشته و به ریاست تئاتر شهر می رسد. وی در سال ۱۳۵۶ نمایش های «خاطرات و کابوس های یک جامه دار از زندگی و قتل میرزا تقی خان فراهانی»، «شیون و استغاثه پای دیوار بزرگ شهر» و «جنایت و مکافات» را به صحنه می برد. او در همین سال از ریاست تئاتر شهر انصراف داده و به عنوان رئیس «دانشکده هنرهای دراماتیک» (دانشکده سینما تئاتر) برگزیده می شود.

دکتر رفیعی، پس از انقلاب و در سال ۱۳۵۹ ایران را ترک کرده و به فرانسه عزیمت می کند و ده سال بعد و در سال ۱۳۶۹ به ایران باز می گردد. وی پس از بازگشت مجدد به ایران در طی نزدیک به سی سال، نمایش های «یادگار سال های شن»، « یک روز خاطره انگیز برای دانشمند بزرگ وو»، «عروسی خون»، «رومئو و ژولیت»، «شازده احتجاب»، «کلفت ها»، «در مصر برف می بارد»، «شکار روباه»، «یرما» و ««خاطرات و کابوس های یک جامه دار از زندگی و قتل میرزا تقی خان فراهانی» را به صحنه می برد. در این میان تله تئاتر «خسیس» را نیز کار کرده و فیلم های سینمایی «ماهی ها عاشق می شوند» و «آقا یوسف» را نیز می سازد.

دکتر علی رفیعی به واسطه صحنه های بی نظیری که خلق می کند به «شاعر صحنه» معروف است. او بی شک یکی از بنیادی ترین و مهم ترین ستون های تئاتر ایران بوده و نمایش های او هم برای عوامل اجرایی و هم برای تماشاگران مشتاق کلاس درسی بی نظیر است. نمایش­ های او  را بی ­شک باید دید، چرا که دنیای دیگری را به روی صحنه تئاتر می­ آورد؛ دنیای تصاویر ناب و خارق ­العاده. این شاعرِ صحنه با نمایش­ های پیشین خود ثابت کرده صحنه ­ای که او می­ سازد با دیگران متفاوت است. هر ثانیه از نمایش ­های او قابلیت تبدیل شدن به عکسی ماندگار را دارد، عکسی که مشابه ­اش در هیچ تئاتری تکرار نخواهد شد.

دکتر علی رفیعی

دکتر رفیعی با گذشت سه سال از نمایش «خاطرات و کابوس­ های یک جامه­ دار»، سومین نمایشنامه «فدریکو گارسیا لورکا» را بعد از «عروسی خون» و «یرما» به روی صحنه تالار وحدت آورده و در این نمایش از بازی های بازیگرانی چون «رویا تیموریان»، «مریم سعادت»، «مائده طهماسبی»، «نسرین درخشان ­زاده»، «پریسا صبوری نژاد»، «ریحانه سلامت»، «یلدا عباسی»، «سارا رسول ­زاده»، «مصطفی ساسانی»، «مرضیه بدرقه»، «ساناز روشنی»، «فرزانه زینتی»، «ساناز نجفی»، «ستاره بذر افشان» و «زهره رمضانی» سود جسته است.

«برناردا آلبا»، زنی میانسال است که به تازگی بیوه شده و مسئولیت خانه به گردن او افتاده است. او پنج دخترِ جوان دارد و بعد از مرگِ شوهر، اعلام می­ کند خوشی، خنده و شادی در این خانه ممنوع است. حال تنها چیزی که برای دخترها باقی می ­ماند، ساختن رویا است؛ رویای آزادی، عشق و ازدواج.

خانه ی برناردا پنج پنجره دارد، پنجره ­هایی که گاهی در نبود برناردا و با شیطنت دخترها به دنیای بیرون باز می ­شود، به این امید که جوانی از آن اطراف بگذرد و رویایی در دل آنها جان بگیرد. دخترها هر کدام در ذهن خود مردی دارند، مردی که شاید وجود خارجی هم نداشته باشد اما حضورش در قلب دخترها، به آنها انرژی ادامه زندگی را می ­دهد.

دخترهای برناردا، روی حرف او حرف نمی ­زنند، از دستورات او سرپیچی نمی ­کنند و هر شب رویایشان را روی تخت ­هایشان مرور می­ کنند. آنها هر روز رویایشان را همچون لباسی جلوی آینه بر تن می ­کنند و هر شب مانند عکسی آن را زیر متکایشان می ­گذارند. در این میان فقط دخترِ کوچک است که توان در آغوش کشیدن رویایش را داشته و تنها کسی است که به آن سوی پنجره می ­رود، هر چند آزادی ­اش پایانی جز مرگ ندارد. مرگی که به واسطه خواهرش شکل می ­گیرد و این حکایت ماست. حکایت ما که خودمان توان شکستن دیوارها را نداریم و کسی را هم این توان را داشته باشد به زیر می­ کشیم. این حکایت ماست که خودمان، خودمان را نابود می ­کنیم.

«خانه برناردا آلبا» بی ­شک نمایشی متناسب با این روزگار است. برناردا زنی علیه هم جنس بوده که نمی­ گذارد دخترانش رنگ خوشی را بچشند. او مدام محدودیت روی محدودیت می ­چیند و هر روز فضای خانه را با دستوراتش تنگ ­تر می­ کند. او بی ­توجه به آدم­ های خانه ­اش همه خوشی ­ها، شادی­ها و راه ­های ارتباطی را فیلتر می ­کند، بی ­آنکه دلیل محکمی برای این کار داشته باشد. برناردا نمی­ داند بلاخره دخترها یکی یکی از این محدویت­ ها فرار می ­کنند حتی اگر منجر به نابودی ­شان شود.

تنها چیزی که برناردا به آن اهمیت می دهد، حفظ نجابت دخترانش است. او دخترانی افسرده، غمگین و باکره را به دخترانی شاد، سرزنده و عاشق ترجیح می دهد. دخترانِ او مرده های متحرکی هستند که گاهی به یاد آرزویی که در دل دارند، لبخندی به لب می آورند؛ لبخندی که با نگاهِ برناردا خشک می شود. حتی «پونچا» هم نمی تواند نگاه برناردا را به نیاز های دخترانش جلب کند. او تمام تلاشش را برای تغییر برخورد برناردا با دخترانش می کند اما گوش های برناردا سنگین تر از آن است که فریاد دخترانش را بشنود، چشم هایش کم بیناتر از آن است که رنگ رویا، عشق و هم آغوشی را بر گونه های دخترانش تشخصیص دهد و قلبش سنگ تر آن است که بتواند رنج تنهایی دخترانش را حس کند.

برناردا که خود عاشق شنیدن خبرهای شاید انحرافی روستا است، در را بر روی تمام خوشی های معمول بسته است تا مبادا دخترانش در راه انحراف قدم نهند. او آن قدر سقف آرزوهایش دخترانش را پایین آورده بلاخره سر دختران به سقف می خورد و تنها راه خروج پنجره ای است که به مرگ باز می شود. برای برناردا مرگ دخترش مهم نیست، باکره مردن اوست که اهمیت دارد. قلب او حتی وقتی دخترانش در خواب به مردگان شبیه شده اند، نمی لرزد و مرگ واقعی آن ها نیز او را از راه اشتباهی که پیش گرفته است، دور نمی سازد.

شاعرِ صحنه ها، صحنه ی نمایش اش را به گونه ای خلق کرده که گویی آلبوم عکسی روی صحنه ورق می خورد. صحنه ی نمایش خانه برناردا آلبا با شکوه و استادانه طراحی شده است. لحظه ی پایانی و چرخش صد و هشتاد درجه ای صحنه ی نمایش، بیشتر به رویا می ماند. دختری در این سوی دیوار از پنجره خارجی می شود، صحنه می چرخد و دختر آن سوی دیوار بر روی علوفه ی دام ها در خون می غلتد و چه کسی جز دکتر رفیعی می تواند چنین تصویرِ نابی خلق کند؟!

دکتر رفیعی از بازیگرانش نیز، به درستی بازی گرفته است. «سارا رسول­ زاده» یکی از بهترین نقش آفرینی ­هایش را در این نمایش، در نقش «آدلا» دارد؛ دختر کوچک برناردا آلبا. «رویا تیموریان» نیز خشونتِ ذاتی برناردا را با صدای خشن و رفتار مستبدانه به درستی نشان می ­دهد. برناردا در لباس همیشه مشکی ­اش، با کتاب مقدسی که همیشه در دست دارد و صلیبی که از گردن آویخته است، همان دیکتاتوری است که توانسته شادی را از خانه بیرون براند، شادی ­ای که ضرری به کسی نمی ­رساند.

قهرمان نمایش خانه برناردا آلبا، هیچ کدام از بازیگران و شخصیت ­ها نیستند. قهرمان این نمایش دکتر علی رفیعی است. اوست که این چنین دقیق و حساب ­شده همه عناصر نمایش را کنار هم چیده و خانه ­ای پر از خفقان خلق کرده است که بلاخره یکی از پنجره­ هایش رو به آزادی باز می ­شود؛ یک آزادی ناکام!

سمانه استاد
کارشناسی ارشد کارگردانی نمایش از دانشگاه هنر تهران