بسیاری از ما خبرهایی را مبنی بر تصمیم فیسبوک برای تامین اینترنت رایگان برای روستاهای دور افتاده در افریقا شنیدهایم. شاید در ابتدا مارک زوکربرگ و دوستانش را برای این تصمیم خیرخواهانه تشویق کرده باشیم و آنها را قهرمانان دنیای مدرن بدانیم ولی تا به حال به این فکر کردهایم هزینهی این پروژهها از کجا تامین میشود؟ آیا شرکت ثروتمندی مانند فیسبوک حاضر است کاری را به صورت رایگان برای کسی انجام دهد؟
پروژه Internet.org که همکاری میان فیسبوک و ۶ شرکت خدمات اینترنت دیگر است قرار است که اینترنت رایگان و راحت الوصول را برای کشورهای در حال توسعه به ارمغان بیاورد. اما به چه قیمتی؟
خبرهای بد برای فیسبوک این روزها تمامی ندارد. از آبروریزی Cambridge Analytica گرفته تا گزارش اخیر نیویورک تایمز مبنی بر فروش اطلاعات شخصی کاربران توسط فیسبوک به اپل، سامسونگ و بسیاری دیگر از تولیدکنندگان موبایل، آشکار شدن این موضوع که این شرکت به صورت مستمر اطلاعات کاربرانش را به شرکتهای ارتباطی متعدد چینی میفروخته و در پایان چند روز پیش که هکرها با استفاده از حفرههای امنیتی توانستند کنترل بیش از ۵۰ میلیون حساب کاربری و به دنبال اپلیکیشنهایی که کاربران به واسطه فیسبوک در آنها ثبتنام کرده بودند، را به دست بگیرند. نشریه WIRED این حمله سایبری را «شکست کل اینترنت» نامید و ادعا کرد پیامدهای آن بسیار بحرانی و پیچیده خواهند بود.
شاید فکر کنید که دیگر واقعا بس است و فیسبوک باید دست از فروش اطلاعات کاربران بردارد و از راههای دیگری درآمد کسب کند، ولی زیاد روی این مقوله حساب نکنید. موضوع جمع آوری و فروش اطلاعات شخصی کاربران به شرکتهای تبلیغاتی و آماری هیچ وقت تمام نمیشود چرا که این کار در خط اول مدل کسب و کار این شرکت نوشته شده است.
حالا ما متوجه میشویم که فروش اطلاعات شخصی، عادات و علایق ما به شرکتهایی که چندان به دنبال خیر و صلاح ما نیستند، چه تاثیری میتواند بر زندگیمان داشته باشد و این کار تا وقتی که بخواهیم از اینترنت رایگانی استفاده کنیم که هزینهاش را شرکتهای تبلیغاتی میپردازند، ادامه پیدا میکند. سایتهایی مثل فیسبوک، توییتر، اینستاگرام و دیگر سایتهای «رایگان» قرار است با همین سری کارهایی که شاید ما چندان خوشمان نیاید کسب درآمد کنند و به حیاتشان ادامه دهند.
سوال اینجاست که ما در این باره چه کار کنیم؟
این روزها اطلاعات شخصی به شدت ارزش پیدا کردهاند. با پیشرفت تکنولوژیهایی مثل تشخیص صدا و هوش مصنوعی، امروزه هر کدام از فعالیتها و رفتارهای ما میتوانند نوعی داده برای شرکتهای صاحب این تکنولوژیها تلقی شوند و این دادهها برای اپلیکیشنهای جدید حکم نور خورشید برای گیاه را دارند.
آیا ما میتوانیم بدون اجازه قبلی رژیم غذایی یک نفر را بررسی کنیم، DNA او را تجزیه تحلیل کنیم و گفتوگوهایش را ضبط و سپس تحریر کنیم؟ حالا تصور کنید که میتوانستید به متن تمامی مکالمات خود دسترسی داشته باشید. با چه حجم انبوهی از اطلاعات مواجه میشدید؟ چرا باید چنین اطلاعات مهمی را در اختیار شرکتهای تبلیغاتی مثل فیسبوک و آمازون قرار دهیم تا از مزایای آن بهرهمند شوند؟ (در ضمن منظور ما اینجا از بهرهمندی نمایش تبلیغات مرتبط با سرچهای اخیر شما در شبکههای اجتماعیتان نیست.)
وقتی یکی از اهالی استرالیا با این سوال مواجه شد تصمیم گرفت که تمامی اطلاعات شخصیای که طی این مدت فیسبوک از او جمعآوری کرده را دانلود کند و در یک حراجی آنلاین در eBay بفروشد. آخرین پیشنهاد او ۴۵۰ دلار بود که البته eBay حراجی را بست و کار او را نیمه تمام گذاشت. شاید این کار بیشتر شبیه به یک پرفورمنس هنری یا هر چیزی غیر از یک حراجی به نظر برسد ولی هر چه که باشد، ما به خوبی منظور او را فهمیدهایم: اطلاعات شخصی ما مال خودمان است، نه فیسبوک.
متاسفانه بسیاری از شرکتها سعی میکنند این طور به کاربران خود القا کنند که آنها صاحب آن دسته از اطلاعاتی هستند که در وبسایت آنها ثبت شده است. مجموعه قوانین جدید اتحادیه اروپا در زمینه حمایت از حریم خصوصی فردی در تلاش است تا چنگال این شرکتها را از این اطلاعات شخصی کوتاه کند و مالکیت اطلاعات افراد به خودشان بازگرداند. تصویب این قوانین شاید اولین قدمی باشد که در مسیر درست حقوق معنوی اطلاعات شخصی برداشته شده است و هنوز راه درازی در پیش روی ماست.
بسیاری از مردم از این موضوع که دارند اطلاعات شخصی خودشان را به شرکتهای بزرگ میدهند یا که رفتارشان به واسطهی تلفنهای همراه همواره تحت کنترل است، آگاه نیستند. فروشگاههای بزرگ، شرکتهای سازنده موبایل، و شرکتهای تبلیغات آنلاین همین الان در حال تجزیه و تحلیل اطلاعات جعبههای سیاه همراه ما هستند؛ با سنسورهای حرکتی موبایلها نحوه راه رفتن ما را میدانند، عادتهای خریدمان به وسیله دوربینهای مداربسته ضبط شده است و از مکان دقیق حضورمان را هم به واسطه GPS با خبرند. دولت چین به وسیله همین تکنولوژیهایی که در دسترس همه است توانسته کنترل و نظارت شدیدی را بر رفتار مردم کشورش اعمال کند.
واقعیت امر این است که در مورد تحلیل رفتار روزمره ما توسط تکنولوژیهای جدیدی که هر روز به بازار میآیند بحث دشوارتر و پیچیدهتر است. میتوانیم از این ابزارها به عنوان سیستمهای جدید برای بهبود کیفیت زندگی استفاده کنیم یا که قرار است آنها از ما در جهت چیزی که هرگز به سود ما نخواهد بود، سوء استفاده کنند.
گزینههای بیشتری لازم داریم.
اگر قرار باشد که اعتمادمان از شرکتهایی مثل فیسبوک صلب کنیم، خودمان را وارد ریسک جدیدی کردهایم. از طرفی هم میدانیم قراردادی که این شرکتها با ما امضا کردهاند –ما از سرویسهای آنها رایگان استفاده کنیم و در عوض آنها اطلاعات ما را جمع آوری کنند و بفروشند- اصلا با چیزی که ما میخواهیم جور در نمیآید.
فهمیدهایم که ما برای غولهای تبلیغاتی دنیای اینترنت مانند کارگرانی هستیم که صبح تا شب مجبور به تامین غذای آنها هستیم و باید از این وضعیت خارج شویم. اینجا دیگر مسئله زمان است که چه قدر طول میکشد تا مدل تبلیغات اینترنتی به کل تغییر کند.
ادامه این مدل کسب و کار موضوعی حیاتی و اجباری نیست. اگر این مدل تبلیغات نیازمند اطلاعات خصوصی ماست و برای این اطلاعات مشتری وجود دارد، بایستی شرایط را جوری تغییر دهیم که دیگر نیازی به این اطلاعات نباشد، حتی اگر لازم باشد تبلیغات را حذف کنیم.
اگر یک شرکت تبلیغاتی، تولیدکننده موبایل یا یک شرکت دولتی چینی که برای فروش بیشتر یا تحقیقات خود نیازمند اطلاعات شخصی ما هستند، چرا پولش را مستقیم به خودمان پرداخت نمیکنند؟ اگر این اطلاعات ارزشمند هستند پس باید بهایشان نیز پرداخت شود. حتی استارتاپهایی میتوانند در این زمینه تاسیس شوند که وظیفه انتقال وجه و ارزش میان مشتری و شرکتها را برعهده بگیرند.
در حال حاضر ما بهای استفادهمان از سرویسهایی مثل فیسبوک را با ارائه اطلاعات شخصیمان میپردازیم؛ تصور کنید این امکان را داشتیم که خودمان انتخاب کنیم که بهای خدمات این شرکتها را به وسیله پول بپردازیم یا اطلاعات شخصی. شاید ایده پرداخت هزینه خدمات سایتی مثل فیسبوک در حال حاضر موضوع عاقلانهای به نظر نرسد ولی با نگاهی به سرویسهای اشتراکی متوجه میشویم که این موضوع در آینده جای بحث خواهد داشت.
خودتان بخرید!
نباید فراموش کنیم که اینترنت هرگز نمیتواند به صورت خالص و غیر تجاری درآید. در واقع بخشی از مسئله تبلیغات در اینترنت به سرویس دهندگان مربوط میشود. بخش دیگر آن به خود ما ربط دارد.
ما طوری بار آمدهایم که فکر میکنیم استفاده از سرویسهای رایگان به نفع ماست و حالا وقت آن است که یک تلنگری هم به خودمان بزنیم. ابزاری لازم دارید که راه رسیدن به خانه را نشانتان دهد؟ پولش را بدهید. میخواهید از جزییات وضعیت سلامتیتان با خبر شوید؟ این نرم افزار وجود دارد و باید پولش را بدهید. میخواهید دوستانتان از وضعیت زندگی شما در آن سر دنیا با خبر شوند و با آنها در ارتباط باشید؟ میتوانید این سرویس را بخرید.
نمیتوانیم بحث پولی شدن تمامی خدمات وبسایتها و نرمافزارهای آنلاینی که به صورت رایگان در حال ارائه خدمات هستند را مطرح کنیم و حرفی از واکنشهای تند برخی از کاربران به میان نیاید. نباید فراموش کنیم که کامپیوترها قدرت ارائه خدمات مفیدتری از راحتتر کردن خرید آنلاین دارند، هر چند همه این موضوع را میدانیم ولی به روند فعلی تن دادهایم.
سخن آخر این که ما نباید این اجازه را بدهیم که شرکتهای بزرگ تجاری به ما با چشم کالا نگاه کنند. اطلاعات خصوصی ما متعلق به خودمان است و اگر قرار است کسی بابت آن اطلاعات پولی پرداخت کند، باید ما در یک طرف این معامله قرار داشته باشیم و تبلیغاتچیها و شرکتهای تجاری نیز موظفاند تا با این موضوع کنار بیایند.
پاسخ دهید