شاهنامه این بزرگترین شاهکار حکیم ابوالقاسم فردوسی از برجستهترین سرودههای حماسی در جهان است که این شاعر نامدار پارسی، سی سال از عمر خود را صرف سرودن آن نمود. این اثر حماسی در برههای از تاریخ سروده شد که زبان پارسی از آشفتگی بسیاری رنج میبرد و فردوسی بزرگ با این کار از نابودی زبان شیرین پارسی جلوگیری و ریشههای آن را مستحکم کرد.
این اثر منظوم، یادگاری از قرن چهارم هجری است و تبارنامهای از پهلوانان و بزرگان ملی ایران است که در اعماق تاریخ رو به فراموشی میرفت. موضوع این اثر ارزشمند از آغاز شکل گیری تاریخ ایران تا نابودی ساسانیان به دست اعراب است که در قالب چهار دودمان پیشدادیان، کیانیان، اشکانیان و ساسانیان به نظم درآمده است.
اگر دوست دارید از نخستین دودمان فرمانروا در شاهنامه اطلاعاتی بدست آورید با ما همراه شوید تا با فرمانروایان پیشدادی آشنا شویم.
کیومرث، نخستین کدخدای جهان در شاهنامه
تاریخ اساطیری ایران در شاهنامه با کیومرث آغاز میشود. در شاهنامه کیومرث نخستین کدخدای جهان است که مردمان را میپرورد و برای آنها پوشاک و خوراکهای جدید پدید میآورد. او سی سال حکومت میکند و همه از فرمان او اطاعت میکنند.
او پسری بسیار نیکو سیرت و خوش چهره و نامجو به نام سیامک دارد و در مقابل او اهریمن دارای پسری با صفات پلید و گرگ صفت است که به سلطنت کیومرث و سیامک حسادت میورزد. کیومرث از طریق ایزد سروش از کینه اهریمن اطلاع پیدا میکند و سیامک را با سپاهی به جنگ با دیو سیاه میفرستد. دیو سیاه در نبرد بر سیامک چیره میشود و بر سینه سیامک چنگ زده و جگرش را از هم میدرد.
با شنیدن خبر مرگ سیامک، کیومرث بسیار سوگوار و خشمگین شده و به یاری پسر سیامک که هوشنگ نام دارد به کین خواهی از مرگ پسر به نبرد با دیو سیاه میرود. با پیروزی هوشنگ، (پسر سیامک) بر دیو سیاه، حکومت سی ساله کیومرث به پایان میرسد و از اینجا به بعد دوره پیشدادیان آغاز میشود.
هوشنگ، کاشف آتش در شاهنامه و آغاز حکومت پیشدادیان
حکومت پیشدادیان در شاهنامه با هوشنگ آغاز میشود. هوشنگ پادشاهی است که برخی از سنتهای پادشاهی، چون نشستن بر تخت و گذاشتن تاج بر سر را بنیان میگذارد. او فرمانروای هفت اقلیم خوانده میشود و چند شهر مهم را پایه گذاری میکند. هوشنگ در شاهنامه کاشف آتش معرفی میشود. روزی هوشنگ با سپاهیانش از جایی عبور میکند که ماری بر او یورش میآورد و هوشنگ برای کشتن مار، سنگی را به سویش پرتاب میکند. مار موفق به فرار میشود اما سنگ پرتاب شده به سنگ دیگری برخورد میکند و به این ترتیب فروغ آتش پدیدار میشود.
جرقه حاصل از آتش گیاهان خشک را میسوزاند و شعله میکشد. به این صورت هوشنگ آتش را میشناسد و مردم را با آن آشنا میکند. پیدایش آتش موجب ایجاد تحولات دیگری در زندگی بشر میشود. در میان جشنهای اصیل ایرانی جشنی زیبا به نام سده وجود دارد که برخی از منابع آن را جشن پیدایش آتش دانسته و آن را یادبودی بر این واقعه میدانند.
تهمورث، پادشاهی دیوبند
در روایات به جای مانده از شاهنامه، تهمورث پسر هوشنگ است. او موفق میشود دیوان را به طور کامل شکست دهد و آنها را به بند میکشد و سوار بر اهریمن جهان را میپیماید. دیوان برای حفظ جان خود به او نوشتن را میآموزند و او این فن را به مردم میآموزد. تهمورث در دوران حکومت خود شهرهای بسیاری بنا میکند و کارهایی چون دامپروری و ساختن لباس و فرش از مو و پشم جانوران را به مردمش میآموزد. در شاهنامه دوران پادشاهی او سی سال ذکر شده است.
پس از تهمورث یکی از مهمترین پاشاهان سلسله پیشدادی حکومت را به دست میگیرد که شخصیت او تاثیر بسیاری بر فرهنگ ایرانی میگذارد.
جمشید، بنیانگذار نوروز
جمشید در اساطیر ایرانی شخصیتی محبوب است. او را در جایی پسر ویونگِهان و در روایتهای زرتشتی برادر تهمورث و در شاهنامه پسر تهمورث ذکر کرده اند. فردوسی در شاهنامه دوره حکومت او را هفتصد سال ذکر کرده است.
در دوران فرمانراوایی او آرامش حاکم است و نعمتهای فراوانی وجود دارد. از بادهای سرد و گرم و مرگ و پیری خبری نیست. جهان در دوره او آباد و سرشار از سعادت است.
ساخت ابزارهای جنگی را به او نسبت میدهند. او با آهن سلاحهای جنگی ساخت تا خود را نیرومند کند و بتواند راه را بر بدی ببندد. او رشتن و بافتن و ساختن جامه را به مردم آموخت. جمشید با در خدمت گرفتن دیوان، خشت زنی و ساختمان سازی کرد و کاخ و ایوان و گرمابه بنا کرد.
شکافتن سینه سنگ و یافتن جواهر، دست یافتن به عطر خوش و ساختن کشتی، دریانوردی و برقراری مدنیت و بسیاری کارهای نیکوی دیگر در شاهنامه به او نسبت داده شده است.
اما جم پایان نیکویی ندارد. او گناهکار میشود و فره ایزدی از او میگریزد. از این زمان به بعد فرشتگان و ایزدان دست از یاری و حمایت جمشید میکشند و او سر انجام به دست ضحاک (اژی دهاک) گرفتار و سرانجام کشته میشود. با چیره شدن ضحاک بر جم او کل فرمانروایی و ثروت و خدم و حشم جمشید را به دست میآورد.
گرچه جمشید در انتهای زندگی مرتکب گناه میشود اما در سنت ایرانی همواره شخصیتی شایسته احترام باقی میماند.
ضحاک ماردوش پادشاه ستمگر تازی در شاهنامه
در داستانهای شاهنامه ضحاک فرزندی امیری نیک سرشت به نام مرداس است که با حیله و فریبکاری پدر خود را از میان برمیدارد و در سرزمینی در همسایگی ایران همزمان با جمشید به جای پدر بر تخت مینشیدند. او از اوضاع آشفته ایران استفاده کرده و بر ایران میتازد و مردمی که از جمشید روی گردان شده اند به سوی او گرایش پیدا میکنند. جمشید سرانجام از ضحاک شکست میخورد و از این زمان دوره حکومت پادشاهی ظالم و غیر ایرانی آغاز میشود.
تا این زمان مردم با گیاهان خوراک خود را فراهم میکردند تا زمانی که اهریمن در چهره مردی آشپز به دربار ضحاک راه مییابد و با تهیه خورشی بسیار لذیذ از گوشت، دل ضحاک را به دست آورده و به عنوان سرآشپز او مشغول به کار میشود. اهریمن با خوراندن گوشت به ضحاک او را سنگدل و بیرحم میکند و او را در ریختن خون مردم گستاخ میسازد.
روزی ضحاک خواسته آشپز را جویا میشود تا آن را برآورده کند و اهریمن در لباس آشپز از ضحاک میخواهد تا اجازه دهد بر شانههای ضحاک بوسه زند و پس از انجام این کار ناپدید میشود.
بوسه های اهریمنی
از جای بوسه های اهریمن بر دوش ضحاک دو مار میروید که آرامش را از زندگی ضحاک میگیرد. پزشکان برای برداشتن مارها تلاش بسیاری میکنند اما فایده ای ندارد و هر بار که آنها را می برند بلافاصله مار دیگری جای آن دو مار را میگیرد. بار دیگر اهریمن در ظاهر پزشکی بسیار کاردان بر ضحاک ظاهر میشود و برای رهایی ضحاک از آزار و بی قراری مارها به او پیشنهاد میکند که هر روز دو جوان را بکشد و از مغز سر آنها خوراکی تهیه کرده و به ماران بدهند تا آرام شوند.
ضحاک مدتی طولانی با کشتن جوانان و خوراندن مغز آنها به ماران روزگار را میگذراند تا آنکه شبی در خواب میبیند که توسط فردی با گرز گاو اسیر میشود و او را کشان کشان به دماوند برده و در چاهی به زندان میاندازند.
او خوابگذاران را احضار کرده و و آنها به او میگویند که وی سرانجام به دست فرزندی از تبار شاهان که هنوز متولد نشده نابود خواهد شد. با شنیدن این تعبیر ضحاک فرمان میدهد هر نوزادی که در خانواده شاهی متولد میشود بی درنگ بکشند.
تولد فریدون
در همان زمان بانویی به نام فرانک همسر آبتین که از تبار تهمورث بود باردار است. کودک پنهانی متولد میشود و نام او را فریدون میگذارند. برای نجات جان کودک او را به همراه گاوی ماده، نزد پیرزنی در روستا میفرستند تا از او مراقبت کند. خبر این ماجرا به گوش ضحاک میرسد و به دستور او پدر فریدون و گاو ماده که برمایه نام داشت کشته میشوند، اما سربازان او موفق به پیدا کردن فریدون نمیشوند.
ستمگری ضحاک سالها به طول انجامید تا سرانجام آهنگری به نام کاوه که پسرانش را از دست داده سر به شورش میگذارد او پیش بند چرمی خود را علم کرده و مردم را به مبارزه با ضحاک دعوت میکند. سرانجام مردم فریدون را پیدا میکنند و با او عهد میبندد تا در گرفتن انتقام کشتگان آنها را یاری کند.
سرانجام فریدون با چرم کاوه که آن را با جواهرات زینت داده و گرزی که به شکل سرگاو است به سراغ ضحاک می رود. چرم کاوه بعدها به درفش کاویان و نماد ملی ایرانیان تبدیل میشود.
فرستاده ای ایزدی راز گشودن طلسمهای ضحاک را به فریدون میآموزد و او به کاخ ضحاک راه پیدا میکند. با ورود به کاخ، اَرنواز و شهنواز از دختران جمشید را نجات میدهد و وقتی با ضحاک روبرو میشود گرز را بر سر ضحاک فرود میآورد. او توانایی کشتن ضحاک را دارد اما پیک ایزدی او را از این کار منع میکند و فریدون با بندی از چرم شیر ضحاک را میبندد و در غاری در دماوند به بند میکشد. برخی معتقدند جشن مهرگان یادبودی از غلبه فریدون بر ضحاک و بر تخت نشستن اوست. مهرگان دومین جشن بزرگ ایرانیان بعد از نوروز است که با یک پیروزی ملی مرتبط است.
حکومت فریدون
پس از پیروزی بر ضحاک فریدون بر تخت مینشیند و برای آخرین بار با دیوان نبرد میکند و از این زمان به بعد همه چیز به اندازه های انسانی تبدیل میشود.
فریدون مقبولیت بسیاری نزد مردم داشت. او تلاش کرد بسیاری از زیانهایی که مردم در دوره ضحاک دیده بودند را جبران کند.گفته میشود که دانش پزشکی را او آورد و دست آموز کردن و بهره گیری از حیوانات را به مردم آموخت. او درفش کاویان را در خزانه پادشاهی قراردارد و این پرچم تا پایان حکومت ساسانیان به عنوان سمبلی از حکومت ایران نزد شاهان دارای ارزش بود.
سلم و تور و ایرج، پسران فریدون
فریدون سه پسر به نامهای سلم و تور و ایرج دارد. او دختران برازنده شاه یمن را به همسری پسرانش درمیآورد و نامهایی پارسی برای آنها انتخاب میکند. آرزو نام همسر سلم، ماه همسر تور و سهی همسر ایرج میشود.
فریدون قلمرو پهناور خود را به سه بخش تقسیم میکند و آن را به فرزندانش میبخشد. کشورهای غربی و روم نصیب سلم می شود. چین و ترکستان و تبت را به تور میدهد و به همین علت به آن توران میگویند و ایران و و عراق و عربستان را به فرزند کوچک یعنی ایرج میدهد و تاج را بر سر ایرج مینهد. بخشیدن ایران به ایرج حسادت و کینه ورزی برادران را به دنبال دارد.
با پیر و سالخورده شدن فریدون سلم و تور به او پیام میدهند و از او گله میکنند که در تقسیم میراث، میل و آرزوی خود را برتر از فرمان یزدان دانسته و عدالت را به کار نبسته است و از او میخواهند تاج از سر ایرج بگیرد و او را نیز چون دو برادر دیگر به دوردستها بفرستد در غیر اینصورت به جنگ با ایرج میروند. فریدون غمگین میشود و مانع این کار میشود اما سرانجام آن دو برادر بر ایرج حمله برده و او را نابود میکنند. فریدون از غم و رنج مرگ پسر نابینا میشود و از خداوند طلب میکند تا انقدر زنده بماند تاب بیند که انتقام ایرج از برادرانش گرفته شده است.
منوچهر، نتیجه فریدون
از منوچهر دختری به نام وَزَک با قی میماند که فریدون او را به عقد برادرزاده خود پَشَنگ درمیآورد. از این دختر فرزند پسری متولد میشود که نام او را منوچهر میگذارند. با تولد منوچهر نور چشمان فریدون باز میگردد. منوچهر انتقام ایرج را از برادران میگیرد و ایران را از سلم و تور بازپس میگیرد. از اینجا به بعد افراسیاب تورانی با او وارد جنگ شده و جنگهای ایران و توران آغاز میشود.
سام و زال و رستم؛ پهلوانان شاهنامه
در شاهنامه عصر پهلوانی همراه با دوره منوچهر آغاز میشود. در این دوره سام نریمان جهان پهلوانی بزرگ و سپهدار لشکر ایران است. او صاحب فرزندی میشود که گرچه زیباست اما بر خلاف دیگر کودکان موهایی به سپیدی برف دارد و به همین علت نام او را زال می گذارند. زال به معنای سپید مو و پیر است. اطرافیان تولد این نوزاد را شوم دانسته و او را در دامنه های البرز رها میکنند.
بر فراز البرز سیمرغی با جوجههای خود زندگی میکند. او زال را پیدا کرده و به آشیانه خود میبرد و چون جوجههای خود از او مراقبت میکند. با گذشت سالها که دیگر سام صاحب فرزندی نشده از کار خود پشیمان میشود و در خواب از محل زندگی زال اطلاع پیدا میکند. او به البرز کوه میرود و سیمرغ، زال را برای سام میآورد. هنگامی که سیمرغ زال را برمیگرداند یکی از پرهای خود را به او میدهد و و به زال میگوید هنگام نیاز آن را بسوزاند تا سیمرغ به کمکش برود. بعدها دوبار زال با آتش زدن پر سیمرغ از او کمک میخواهد و هر بارنیز سیمرغ گره از کار او باز میکند.
سام فرمانروایی زابل را به سام میسپارد و خود برای یاری رساندن به منوچهر برای سرکوبی دیوان مازندران رهسپار دربار میشود.
داستان زاده شدن رستم در شاهنامه
روزی زال به کابل میرود. حاکم آنجا فردی به نام مهراب کابلی امیری از نژاد ضحاک است و باجگذار سام است. مهراب کابلی دختری زیبا رو به نام رودابه دارد که دل به مهر زال میبندد و زال نیز شیفته او میشود. داستان زال و رودابه یکی از عاشقانه های زیبای تاریخ اساطیری ایران است.
در ابتدای کار، مهراب و سام ومنوچهر با این پیوند مخالفند و مشکلات فراوانی در راه پیوند آن دو به وجود میآید چرا که پیوند فردی از نژاد فریدون با بازمانده ای از نژاد ضحاک امکان پذیر نیست. اما اختر شناسان مژده میدهند که این پیوند فرخنده است و سرانجام دو دلداده به هم میرسند و حاصل این ازدواج تولد فرزندی است که او را رستم نام نهادند.
رودابه در دوران بارداری رستم به دلیل بزرگ و سنگین بودن او بسیار رنج میبرد و در هنگام به دنیا آوردن رستم دچار درد فراوانی میشود. زال با آتش زدن پرسیمرغ او را به کمک میطلبد. سیمرغ سر میرسد و با راهنماییهای خود پهلوی رودابه را شکافته و رستم متولد میشود.
او پر دیگری به زال میدهد و باز میگردد. رستم روز به روز بزرگتر میشود. او در جسارت و دلیری همتایی ندارد. او از میان تمامی اسبان رخش را انتخا میکند که بهایش همه مرز و بوم ایران است. رخش دارای نیروی بسیاری است که با شیر ژیان مبارزه میکند و همیشه با رستم می ماند. بیشتر پهلوانیهای او در دوره پادشاهان کیانی چون کیخسرو کیکاووس است.
نوذر، زو، گرشاسب (پایان حکومت پیشدادیان)
پس از ۱۲۰ سال زندگی منوچهر به پایان میرسد و فرمانروایی به فرزندش نوذر میرسد.
نوذر هفت سال حکومت میکند و پادشاهی بیدادگر میشود. در دوران نوذر، پشنگ از تبار تور در توران فرمانرواست. با شنیدن ستمگری نوذر و نارضایتی مرد به فرماندهی افراسیاب به سوی ایران میتازد.
همزمان با این لشکر کشی ها، سام نریمان از دنیا میرود و زال بر جای پدر قرار میگیرد. درگیری واقعه مرگ پدر موجب میشود سام نتواند سپاه ایران را همراهی کند.
در نتیجه حمله تورانیان، سرانجام نوذر به دست افراسیاب کشته میشود. زال به یاری گرفتاران و دربندشدگان میشتابد که در این میان اَغریرث برادر افراسیاب به او کمک میکند و با اگاه شدن افراسیاب از همکاری برادر بر او خشم میگیرد و او را میکشد.
با کشته شدن نوذر، تاج و تخت ایران بدون پادشاه میماند. بنابراین زال به جستجوی جانشینی برای نوذر برمیآید و سرانجام پیری هشتاد ساله به نام زو را پیدا میکند که از تبار فریدون است.
او پادشاهی دادگر است اما در دوران حکومتش کشور دچار خشکسالی و بحران شده و این اتفاق موجب میشود سپاه ایران و توران تن به صلح دهند و تورانیان به سرزمین خود بازگردند. به دنبال این اتفاق بارندگی فراوانی شده و خشکسالی پایان مییابد.
گرشاسب
پس از درگذشت زو، تخت پادشاهی نصیب گرشاسب میشود و دوران حکومتش به جنگ با تورانیان میگذرد. او پس از نه سال حکومت میمیرد و مرگ زود هنگام او افراسیاب را به پیشروی در خاک ایران ترغیب میکند.
از اینجا به بعد دوره پیشدادیان تمام میشود و دوره کیانیان آغاز میگردد. کیانیان بسیار جنگجو هستند و دوران آنها دوران پهلوانی است. بخش زیادی از این سلسله به نبرد با ایران و توران میگذرد. دوران فرمانروایی خاندان کیانی به دو بخش تقسیم میشود. از کیقباد تا کیخسرو، از لهراسب تا پایان کار کیانیان که در مقاله دیگری به این دوره خواهیم پرداخت.
با نگاهی بر:
بهرامی، عسکر.(۱۳۸۸). «تاریخ اساطیری ایران».تهران: ققنوس
آموزگار. ژاله.(۱۳۹۱). «تاریخ اساطیری ایران».تهران: سمت
هینلز، جان. (۱۳۹۱). «شناخت اساطیر ایران». تهران: نشر چشمه
پاسخ دهید