زندگی پس از مرگ و پایان جهان به باور ایرانیان باستان

زندگی پس از مرگ یکی از روایتهایی است که در همه ادیان خصوصا در دین اسلام بسیار بدان پرداخته شده است. ایرانیان باستان نیز به زندگی پس از مرگ باور داشتند و متون دینی بسیاری موجود است که در مورد این مسائل سخن گفته است. آشنایی با دیدگاه زرتشتیان در واقع نشان دهنده باورهای ایرانیان باستان  به نحوه درست زندگی در این جهان است. با آراد مگ همراه باشید تا با زندگی پس از مرگ و بهشت و دوزخ در آیین زرتشت  آشنا شویم.

سه شب پس از مرگ

 به باور ایرانیان باستان پس از مرگ، روان به مدت سه شب اطراف تن می‌گردد. در شب اول به سخنان خود در زندگی گذشته، در شب دوم به اندیشه‌هایش و در شب سوم به کارهایی که انجام داده و کردارهایش فکر می‌کند. در این سه شب روان، بسیار متاثر از مرگ تن است و روان و تن آرزو دارند دوباره به هم بپیوندند. در این مدت دیوان در کمین نشسته‌اند و مشتاقند تا روان را دچار آزار و اذیت کنند بدون توجه به اینکه آزار آنها به جاست یا نه.

 به همین دلیل روان به حمایت و پشتیبانی از ایزد سروش که مظهر عدالت است نیاز دارد و این حمایت در صورتی به دست میآید که خویشاوندان شخص مرده برای آرامش او دعا کنند و برایش هدایا و نذری بدهند. این سه شب زمان بی قراری روان است. او از فکر کارهای بد هراسان و نگران و از فکر کارهای خوبش دلگرم و شاد می‌شود.

سپیده دم روز چهارم، داوری روان

در سپیده دم روز چهارم هر روانی می‌رود تا برای اعمالش داوری شود. در طول دوران زندگی هر فرد کارهای خوب و بدش در مکانی به نام خانه سرود انباشته می‌شود. در این روز کارهای نیک و بد در ترازوی عدالت قرار می‌گیرد و داورانی چون ایزد مهر، رشن و سروش ناظر بر این اتفاقند.

در این روز گرایش به هیچ سو نیست و فقیر و غنی و ضعیف و قدرتمند نمی‌شناسد و اعمال هر انسانی بر اساس زندگی خاص خود داوری می‌شود.

اگر اندیشه‌ها، گفتار و کردار نیک، بیشتر از بد باشد، روان به سوی بهشت می‌رود و اگر بدی بر نیکی غالب باشد روان را روانه دوزخ می‌کنند. اما اگر هر دوی این اعمال برابر باشند روان به همیستگان (دوزخ) هدایت می‌شود.

پس از گذشتن روان از محل داوری، راهنمایی به پیشوازش می‌آید. اگر روان به سمت بهشت می‌رود این راهنما، دوشیزه‌ای زیبا همراه با نسیمی خوشبو است که تا به حال زیباتر از او کسی ندیده است. روان که متحیر از اینهمه زیبایی است از دوشیزه می‌پرسد که او کیست و از کجا امده است؟ دوشیزه زیباروی نیز پاسخ می‌دهد که من همان وجدان تو هستم. این بانوی زیبا مظهر اندیشه، گفتار و کردارهای روان است.

اما راهنمای روانی که قرار است به دوزخ فرستاده شود عجوزه برهنه پیری است که با بوی بد و نفرت انگیز به استقبال روان بدکاران می‌آید. این زن نازیبا مظهر اندیشه، گفتار و کردار نازیباست.

عبور از پل چینوَت

پس از آن روان به سمت پلی به نام چینوَت روانه می‌شود. این پل دو رو دارد. برای انسانهای نیکو، عریض و عبور از آن آسان است اما برای بدکاران، چون تیغه‌ای تیز است، به طوری که وقتی روان از روی آن عبور می‌کند به قعر دوزخ فرو می‌افتد.

وقتی روان درستکار از این پل عبور می‌کند ایزدان مینویی را می‌بیند و آنها مسیر را برای رسیدن او به بهشت هموار می‌کنند. اما روان بدکاران دچار عذاب بوده و مویه و زاری می‌کنند اما کسی به داد آنها نمی‌رسد.

اعمال بد روان به صورت حیوان درنده هراس انگیز او را رو به جلو می‌راند و وادارش می‌کند بر خلاف میل خود از این پل وحشتناک عبور کند. پس از برداشتن سه گام که عبارت از اندیشه بد،گفتار بد و کردار بد است این روان با سر به دوزخ فرو افتاده وگرفتار انواع عذابها می‌شود.

اشک برای مرگ درگذشتگان

گفته شده که هم بدکاران و هم نیکوکاران هنگام عبور از این پل با موانع زیادی روبه رو می‌شوند. یکی از این موانع رودخانه‌ای است که از اشکهای سوگواران درست شده است. در واقع اشک و گریه و زاری بیش از اندازه برای فرد درگذشته، رودخانه را به طغیان درآورده و عبور از پل را برای روان دشوار می‌کند. زرتشتیان زاری و گریه بیش از اندازه را گناه دانسته و آن را برای سلامتی سوگواران آسیب زننده می‌دانند. آنها معتقدند گریه بیش از اندازه برای شخص درگذشته فایده‌ای ندارد و بهتر است اجرای مناسک درست انجام شود تا برای روان، آسایش و فراوانی به دنبال داشته باشد.

زندگی پس از مرگ با  عبور یا سقوط از پل چینوَت

 توصیف بهشت

یکی از کتابهای مشهور که به زندگی پس از مرگ و جایگاه  بهشت و جهنم در دین زرتشت پرداخته ارداویرافنامه نام دارد. ارداویراف، فرد مقدسی بود که او را در عالم شهود به بهشت و دوزخ بردند تا بتواند سرنوشت معتقدان به آخرت را برای آنان شرح دهد. پس از عبور از پل چینوَت به کمک موجودات آسمانی و ایزد سروش او را به برزخ بردند و از آنجا راهی بهشت کردند.

ابتدا ویراف به اولین طبقه بهشت رفت. این طبقه را ستاره پایه می‌نامند و در انجا از اندیشه نیک پذیرایی می‌شود و روانهایی که مانند ستارگان پر فروغند، پرشکوه و درخشان بر تختها نشسته‌اند. پس از آن ارداویراف به طبقه بعدی رفت که ماه پایه نام دارد. این طبقه نیز محل گفتار نیک است و فروغ و روشنایی روانهای این طبقه، چون نور ماه است. طبقه بعدی خورشید پایه نام دارد و در آن به فرمانروایان خوب پاداش داده می‌شود. طبقه چهارم گرودمان نام دارد در آنجا ایزد بهمن به او خوشامد گفته و او را به نزد اهورامزدا می‌برد.

ویراف در این مرحله با اقامتگاههای گوناگونی روبه رو می‌شود که به نیکوکاران داده شده است. افراد بخشنده، زنان نیکوکار، همسران خوب و افرادی که اعمال دینی خود را به درستی به جای آوردند، کشاورزان، کدخدایان، آموزگاران و… هر کدام اقامتگاهی داشتند و در شادمانی و لذت به سر می‌بردند.

توصیف دوزخ پس از مرگ

پس از دیدن بهشت ارداویراف را به پل برده و اینبار روانه دوزخ کردند تا عاقبت گناهکاران را ببیند. او دید که گناهکاران در سه شب اول پس از مرگ، رنج و عذاب بسیار زیادی را باید تحمل کنند و یه فرد گناهکار به اندازه تمام دوران زندگی خود در جهان دچار عذاب می‌شود. در این مرحله عجوزه‌ای پیر او را به سمت دوزخ راهنمایی  کرد. ارداویراف در دوزخ  با سرما و گرمای بسیار شدیدی روبه رو شد.

تاریکی غلیظ و تعفن شدیدی آنجا حاکم بود. او دهان دوزخ را که چون چاهی ترسناک بود دید و مردمی را دید که بسیار فشرده و تنگاتنگ در کنار هم انباشته شده‌اند به گونه‌ای که زندگی برای آنها قابل تحمل نیست. در دوزخ زمان چنان با کندی می‌گذرد که پس از گذشت سه روز دوزخیان تصور می‌کنند که دوران نه هزار ساله جهان به سر آمده است. آنها از بارش فراوان برف و گرمای سوزان و بوی تعفن در عذابند و هر روان نسبت به اعمال بد خود مجازات می‌شود. برای مثال: «مردی را که در کسب و کار کم فروشی کرده بود، واردار می‌کردند تا دائما خاک و خاکستر رادر ترازو وزن کند و بخورد».

در این متنها نه تنها بهشت و دوزخ معرفی می‌شوند بلکه از نظر ارائه جزئیاتی که به خاطر آنها فردی دچار عذاب می‌شود نیز به نکات جالبی اشاره شده است. حکومت غیرعادلانه فرمانروایان، کم فروشی، سقط جنین، خساست، زنا و..

در این کتاب بهشت و دوزخ با کلمات مربوط به ماده توصیف شده‌اند و خوشی‌ها ورنج‌ها نیز جسمی است. با اینهمه در این متنها تاکید شده که این رنج ها و خوشی‌ها از آنچیزی که بشر در جهان تجربه می‌کند بسیار فراتر است.

مجازات ابدی در اندیشه زرتشتیان

به باور ایرانیان باستان، مجازات ابدی در دوزخ وجو ندارد چرا که هر مجازات عادلانه ‌ای با بازسازی و اصلاح همراه است. به عبارتی دیگر پدر و مادری که فرزند خود را تنها برای مجازات تنبیه کنند پدر و مادری ستمکارند. بنابراین این صفت را نمی‌توان به خداوند نسبت داد. در واقع رنج ابدی و جاودانه در دوزخ نمی تواند اصلاح کننده باشد.

با این اوصاف اگرچه مجازات در دوزخ بسیار سخت است اما این مکان موقتی است و اقدامی برای اصلاح است و سرانجام نیز خیر، پیروز میدان است و همه مردم از بهشت و دوزخ برانگیخته شده و با مبداء خود که خداوند است یکی می‌گردند.

داروی جهانی

به باور زرتشتیان، تاریخ جهان دوازده هزار سال است. آخرین دوره که سرانجام بدی در آن شکست می‌خورد و نیکی پیروز میدان است دوره‌‌ای است که با تولد زرتشت شروع می‌شود. در واقع ما در اخرین دوره از تاریخ جهان هستیم.

آخرین دوره که سه هزار سال است، زرتشتیان منتظر ظهور سه منجی هستند که هر کدام  از آنها هر هزار سال یکبار ظهور می‌کنند. اولین منجی اوشیدر و دومین منجی اوشیدر ماه نام دارد که در دوران آنها جهان روزهای سختی را تجربه می‌کند و نبرد خیر و شر ادامه دارد اما تنها با ظهور سومین منجی که سوشیانس نام دارد پیروزی کامل و خیر نهایی فرا خواهد رسید.

نخستین منجی

اوشیدر، نام نخستین منجی است که نامش به معنای گسترش دهنده راستکاری است. وقتی این منجی به سی سالگی می‌رسد خورشید ده روز در میانه آسمان می‌ایستد. با آمدن او وضعی مانند بهشت بر جهان حاکم می‌شود. در این دوره بخشی از جهان بازسازی می‌شود اما بازسازی آن کامل نیست. بدی همچنان وجود دارد و بار دیگر اظهار وجود می‌کند.

دومین منجی

دومین منجی اوشیدر ماه نام دارد. او نیز چون منجی نخست از دختری باکره که در آب کیانسه شنا کرده زاده می‌شود. در زمان او خورشید بیست روز در میان آسمان می‌ایستد و مردمان شش سال بدور از بدی در آرامش و کامیابی زندگی می‌کنند. در این دوره جهان به سوی وضع بهشتی بنیادین نزدیکتر می‌شود. انسانها دیگر نیازی به خوردن گوشت احساس نمی‌کنند. همه گیاهخوار می‌شوند. با این وجود هنوز شر و پلیدی کامل از میان نرفته و هنوز تا پایان کار پلیدی راه درازی مانده است.

آخرین منجی (سوشیانس)

طبق باور ایرانیان باستان نطفه آخرین منجی نیز چون دو منجی دیگر در رحم دختر باکره‌ای بسته می‌شود که در دریاچه هامون شنا کرده است. با آمدن سوشیانس، پیروزی کامل فرا می‌رسد. بیماری و آزار و مرگ و پلیدی همه نابود می‌شوند. گیاهان همواره شکوفا هستند و انسانها فقط غذاهای معنوی خواهند خورد. جهان در این دوره برای آخرین بار به طور کامل بازسازی می‌شود.

سوشیانس مردگان را بر می‌انگیزد و همه مردم به سوی آخرین داوری پیش می‌روند و در این داروی هر کسی اعمال نیک و بد خود را خواهد دید. نیکو کاران مانند بره‌های سفید در میان بدکاران مشخص می‌شوند.

پس از این داوری نیکوکاران به بهشت رفته و گناهکاران سه روز به دوزخ می‌روند تا مکافات و پاداش خود را دریافت کنند.

عبور از رود مذاب

پیشتر گفتیم که داوری بر روی پل چینوت تنها مخصوص به روان است اما آخرین داوری، هم با تن و هم با روان  و در مجموع با همه وجود آدمی سرو کار دارد، تا سرانجام، انسان آفریدگار خود را با همه وجود در هماهنگی کامل روح و ماده پرستش کند.

نخست همه مردم باید از میان رودخانه‌ای بگذرند که به جای آب، فلز گداخته از آن جاری است.  این فلز همه را می شوید و می‌برد تا همه در پاکی یکسان شوند. این فلز به دوزخ ریخته می‌شود و تعفن و پلیدی را با خود می‌برد. زمین تا سپهر ستارگان بلند می‌شود و بلندترین پایه بهشت نیز تا سپهر پایین می‌آید و همه جهان تغییر شکل می‌دهد.

در این زمان انسانها بدنی درخشان خواهند داشت. آب گل آلود نشده و آتش بدون دود خواهد بود. دیگر زاد و ولدی اتفاق نمی افتد مگر برای افردی که در زندگی از داشتن فرزند محروم بودند. خوشبختی بی حد و مرز و مرز است و بدی کاملا از میان خواهد رفت و زمان به بیکرانگی خواهد پیوست.

در این مقاله تنها به کلیاتی از زندگی پس از مرگ و بازسازی جهان پرداخته شد. اگر علاقه مند به مطالعه بیشتر در این زمینه هستید به منابع زیر که این مطالب از آنها استخراج شد رجوع کنید:

آموزگار. ژاله.(۱۳۹۱). «تاریخ اساطیری ایران».تهران: سمت

هینلز، جان. (۱۳۹۱). «شناخت اساطیر ایران». تهران: نشر چشمه

مائده معیری
دانش آموخته ایرانشناسی، عاشق سفر و قلم